• یکشنبه 27 خرداد 1403
  • الأحَد 9 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 16
چهار شنبه 23 شهریور 1401
کد مطلب : 171539
+
-

مروری بر بیانات حضرت امام خمینی‌ ره  در باب معنای ایمان و تفاوت آن با علم

داد از توحید می‌زنیم  و از دیگران تمنا داریم!

آنچه در ادامه از نظر می‌گذرد بخش‌هایی از کتاب شرح جنود عقل و جهل حضرت امام‌خمینی ره است که ایشان طی آن به‌معنای ایمان و تفاوت آن با معرفت و معارف عقلی می‌پردازند.

اندیشه رهبر
داد از توحید می‌زنیم  و از دیگران تمنا داریم!

مقصود از ایمان

بدان که ایمان غیر از علم و ادراک است؛ زیرا که علم و ادراک، حظ عقل است و ایمان حظ قلب است. انسان به مجرد آنکه علم پیدا کند به خدا و ملائکه و پیغمبران و یوم‌القیامه، او را نتوان مؤمن گفت؛ چنانچه ابلیس تمام این امور را علماً و ادراکاً می‌دانست و ‎حق‌تعالی او را کافر خواند. چه‌بسا باشد فیلسوفی به برهان‌های فلسفی، شعب توحید و مراتب آن را مبرهن کند و خود، مؤمن باللّه نباشد؛ زیرا که علمش از مرتبه عقل و کلیت و تعقل، به مرتبه قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد. برای نزدیک کردن مقصود به فهم، مثالی یاد کنیم: ما به حسب برهان و ادراک عقلی، همه می‌دانیم که مردگان به انسان ‎نمی‌توانند آزاری دهند، و همه مرده‌های عالم به‌قدر مگسی حرکت ندارند، و می‌دانیم که در تاریکی، مردگان زنده نمی‌شوند؛ با این وصف، در شب تاریک از مردگان وحشت داریم، و وهم ما غلبه بر عقل می‌کند. برای آن است که به این حقیقت عقلیه، قلب ایمان نیاورده و این ادراک عقلی به قلب نرسیده. ولی آنها که با تکرر عمل و کثرت اقدام و زیادت مراودت در شب‌های تار در قبرستان‌ها، این مطلب علمی را به قلب رساندند، از مردگان وحشت نکنند؛ بلکه در قبرستان‌ها منزل کنند، و با وادی خاموشان مأنوس شوند.
دسته اول و دوم، در علم به اینکه از مردگان به کسی آزار نرسد شریک بودند، ولی در ایمان به این مطلب با هم مختلف بودند. از این جهت، علم آنها در آنها اثری نکرد، ولی ایمان دسته دوم آنها را از وحشت خیالی موهوم بیرون آورد.
پس معلوم شد که علم غیر از ایمان است و این مطلب به حسب لغت نیز مناسب با معنی ایمان است؛ زیرا که ایمان در لغت به معنی وثوق و تصدیق و اطمینان و انقیاد و خضوع است در فارسی به معنی گرویدن است. و پر ‎واضح است که گرویدن غیر از علم و ادراک است.

تحقق ایمان به معارف الهیه و اصول عقاید
بدان که ایمان به معارف الهیه و اصول عقاید حقه صورت نگیرد مگر به ‎آنکه اولاً: آن حقایق را به قدم تفکر و ریاضت عقلی و آیات و بینات و براهین عقلیه ادراک کند، و این مرحله به‌منزله مقدمه ایمان است، و پس از آنکه عقل حظ خود را استفیاء نمود، به آن قناعت نکند؛ زیرا که این‌قدر از معارف، اثرش خیلی کم است و حصول نورانیت از آن، کمتر شود. پس از آن، باید سالک الی ‎‌الله اشتغال به ریاضات قلبیه پیدا کند، و این حقایق را با هر ریاضتی شده به قلب رساند، تا قلب به آنها بگرود.
پس در اینجا، مراتب ایمان فرق کند، و شاید معنای حدیث شریف که فرماید: «علم نوری است که خدای تعالی در دل هر کس که خواهد افکند» ‎‎‎ همین باشد؛ زیرا که علم باللّه تا در حد عقل است، نور است، و پس از ریاضات قلبی، خدای تعالی آن را در قلوب مناسبه افکند، و دل به آن بگرود.
مثلاً، حقیقت توحید، که اصل اصول معارف است، و اکثر فروع ایمانیه و معارف الهیه و اوصاف کامله روحیه و صفات نورانیه قلبیه از آن منشعب شود، تا در ادراک عقلی است، هیچ‌یک از این فروع بر آن مترتب نشود، و انسان را به هیچ‌یک از آن حقایق نرساند.
مثلاً، توکل به خدای تعالی یکی از فروع توحید و ایمان است. ما غالباً یا به ‎‎ برهان یا به امور شبیه به برهان ارکان توکلمان تمام است، ولی حقیقت توکل در ما حاصل نیست.
توکل ما بر اوضاع طبیعت و امور طبیعیه صدها مقابل بالاتر است از توکل به حق. این نیست مگر آنکه حقیقت توحید افعال در قلب ما حاصل نشده و حکیم فلسفی «لا مؤثر فِی الوُجُودِ الاّ‌الله» گوید، و خود از غیرخدا حاجت طلبد، و متعبد متنسک « لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّه الاَّ بِالله » و « لاَ الهَ الاَّ‌الله » وِرد خود کند و چشمش به‌دست دیگران است. این نیست جز آنکه آن، برهانش از حد عقل و ادراک عقلی خارج نشده و به قلب نرسیده، و این، ذکرش از لقلقه لسانی تجاوز ننموده و ذائقه قلب از آن نچشیده.
ما همه داد از توحید می‌زنیم و حق‌تعالی را «مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الابصَارِ» ‎می‌خوانیم؛ و «الخَیرُ کلُّهُ بِیدِهِ» و «الشَّرُّ لَیسَ الَیهِ» می‌سرائیم ولی باز درصدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائماً خیرات را از دست دیگران تمنا داریم. ‎اینها نیست جز اینکه اینها، یا حقایق عقلیه‌ای است که قلب از آن بی‌خبر است و یا لقلقه‌های لسانی است که به مرتبه ذکر حقیقی نرسیده.
ما همه قرآن شریف را می‌دانیم [که] از معدن وحی الهی برای تکمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانی طبیعت و دنیا، نازل شده است، و وعد [و] وعید آن، همه حق صراح و حقیقت ثابته است، و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نیست؛ با این وصف، این کتاب بزرگ الهی در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصه تأثیر ندارد؛ نه دلبستگی به وعده‌های آن داریم تا دل را از این دنیای دَنی و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئه باقیه ببندیم، و نه خوفی از وعید آن در قلب ما حاصل ‌آید تا از معاصی الهیه و مخالفت با ولی‌نعمت احتراز کنیم. این نیست جز آنکه حقیقت و حقیت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلی، بسیار کم اثر است. و با این قیاس، کلیه نقصان‌هایی که در ما است و جمیع سرکشی‌ها و مخالفت‌های ما و محروم ماندن از همه معارف و سرائر برای همین نکته است. (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل).
 

این خبر را به اشتراک بگذارید